بازی زلف تو امشب بسر شانه ز چیست
خانه بر هم زدن این دل دیوانه ز چیست
گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی
الفت زلف پریشان تو با شانه ز چیست
هر کس از لب لعلت سخن میگوید
چون ندیدست کسی اینهمه افسانه ز چیست
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
دوش در میکده حسرت زده می گردیدم
پیر پرسید که این گریه ی مستانه ز چیست
گفتم ار هست در این خانه ز چیست
گفت جامی ز می ناب دهید
تا بداند که نهان بودن جان ز چیست

نوشته شده توسط بهناز در یکشنبه 85/7/23 و ساعت 11:30 صبح |
نظرات دیگران()